داستان کارآفرینی خانواده علی شاهی
از زیر صفر شروع کردند. از وقتی که خودشان هم نمیدانستند که آیا میتوانند در شهرغریب دوام بیاورند یا نه! سرامیکهای هنری و کاربردی ساختند و 20 سال ایستادند تا شدند کارآفرین برای زنان خود سرپرست.
آن روزکه خانواده «علیشاهی» برای عملی کردن آرزوهایشان شهر و دیار خود را ترک کردند و امیدشان را به هنر «سرامیک و سفال» گره زدند، اصلاً فکرش را هم نمیکردند بعد از گذشت ۲۷ سال، به عنوان هنرمندان سرشناس شهر شاهرود معرفی شوند.
آن روزی که همه زندگی خود را بار کامیون کردند و از تهران به شهر شاهرود آمدند فکرش را نمیکردند که قرار است چند صباحی دیگر دست سازهای آنها در اغلب شهرهای ایران و نمایشگاههای بین المللی به نمایش در بیاید. دست سازهایی هنری و کاربردی سرامیکی با امضائ «علی و شیرین علی شاهی.»
دست سازههایی که نان را به سفره آورد
خانواده علی شاهی در سال 1372 عازم شاهرود شدند همه دارو ندارشان را ریختند در کارگاه سرامیک که اسمش را گذاشته بودند «کارگاه پلاستیکی» چون هزینه دیوار کشی کارگاه را نداشتند و مجبور شده بودند دیوارهای این کار گاه را با پلاستیک از هم جدا کنند؛ حالا مانده بود تحمل سختیها، تحمل زخم زبانها که چرا زندگی گرم و نرم خود را در تهران رها کردهاید؟ چرا به شهری رفتهاید که قرار است همه چیز را از صفر شروع کنید؟ چرا شب و روزتان را در کار گاه بی آب و برق و گاز یکی کردهاید؟ مگراز خاک فرموله سرامیک و آبی که به سختی تهیه میکنید قرار است چه بسازید که در تهران نمیشود ساخت؟
هر چه نیش و کنایهها بیشتر میشد انگار عزمشان جزمتر میشد. علی وشیرین در همه زندگی با هم شریک بودند در تصمیم گیریها و حتی درتحمل زخم زبانها، زن و شوهر جوان بیدی نبودند که با این بادها بلرزند حتی اگر یکه و تنها در جاده کارخانه قند شاهرود, وسط بیابان شبانه روز کار کنند و گلدان, کاسه و کوزه سرامیکی بسازند.
اولین مشتری اولین زخم زبان
«علی علی شاهی» و همسرش «شیرین کرم زاده ترابی» را در کارگاه سرامیک و سفال مهر باستان ملاقات کردیم وقتی منتظر بود دست سازهای یک هفته کار مداوم انها و 20 هنرمند دیگر را از کوره خارج کنند انگار همه هوش و حواسشان به کارشان بود علی شاهی همانطور که نگاهش را از روی قالبهای مادر سرامیکی دوخته است میگوید روز گاری من و همسرم شیرین در این کارگاه تنها بودیم و دریا دخترمان 5 ساله بود اسباب بازیهایش خلاصه شده بود به گلها و قالبهای کارگاه.
آن موقع تعداد محدودی گلدان و کاسه تولید کرده بودیم. خیلی اتفاقی مسافری که از این جاده میگذشت جلوی کارگاه ما ترمز کرد. از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم حتی اگر خرید هم نمیکرد چیزی از خوشحالی ما کم نمیشد؛ اما مشتری پرو پا قرصی پیدا کرده بودیم حدود 25 سال پیش حدود 10 هزار تومان از ما خرید کرد. مشتری وقتی داشت میرفت سرش را به گوشم نزدیک کرد و همانطور که به خانوادهام اشاره میکرد گفت: «تو به خانوادهات ظلم میکنی. تو آنها را به این بیابان و به این کارگاه بی در و دیوار آوردهای؟ چرا آنقدر خودت و خانواد ه ات را شکنجه میدهی؟ آن روز داشتم حرفهای آن مرد را باور میکردم.
اما وقتی چشمم به همسرم افتاد که در همان لحظه ایدهای به ذهنش رسیده بود که گلدانها را چطور طراحی کنیم؟ چطور قالب جدیدی بسازیم؟ چه نقاشی روی دست سازهایمان بکشیم؟ همان لحظه نگاهم به دریا افتاد که حالش چقدر در این کار گاه خوب است در یک آن غم شنیدن حرفهای مرد غریبه از یادم رفت. هان موقع بود که متوجه شدم همه ما یکی شدهایم. سختیها خانواده ما را یکی کرده بود. ما بهترین مشوق برای هم بودیم.
تا به حال اخراجی نداشتهایم
آنچه که این خانواده را از دیگر هنرمندان جدا میکند حس نوع دوستی و محبتی است که نسبت به افرادی دارند که در کارگاه آنها مشغول به کارند. «علی علی شاهی» برای 50 نفر بی واسطه و با واسطه اشتغال زایی کرده است. نکته جالب توجه اینکه درمدت 20 سال حتی یک نفر از افرادی که در کار گاه «مهر باستان» مشغول به کار بودهاند اخراج نشدهاند. خانواده علی شاهی بعد از اینکه فردی را استخدام میکنند یک دوره آموزشهای لازم را به او میدهند مشکلات کارگرانشان را مشکلات خود میدانند.
حمایت از خود سرپرستها
اما از دور و نزدیک شنیدیم که این خانواده افرادی را جذب میکنند که در شرایط سخت و دشوار اجتماعی قرار گرفتهاند و علاوه بر پیشرفت کارگاه و تولید دست سازههای خودشان، حمایت از زنان بی سرپرست و خود سرپرست برایشان اهمیت ویژهای دارد «نگار رضایی» یکی کارکنان و نقاشان کارگاه سرامیک و سفال مهرباستان میگوید: «همه افرادی که در این کارگاه کار میکنند انگار صبح به صبح به خانه خودشان میآیند. اینجابه قدری صمیمیت و مهربانی هسست که اصلاً فکر نمیکنیم ما کارگر هستیم ما خودمان را یک خانواده می دانیم. خانواده علی شاهی با ما مثل افراد خانواده خود رفتار میکنند.»
من هم مثل بقیه کارگرها
«دریا علی شاهی» دختر ارشد این خانواده درباره کارگران کارگاه مهرباستان میگوید: «پدر و مادرم هیچ فرقی بین من که فرزندشان هستم ودیگر کارگران نمیگذارند. همانطور که مشکلات من برای آنها اهمیت دارد مشکلات دیگر کارگران نیز برایشان با اهمیت است. من نجواهای پدر و مادرم را از کودکی شنید، همیشه برایشان استخدام مردانی که ییشتر به این کار نیاز دارند در اولویت بوده است.
همان روزهای اول بود که چند نفر از جنگ زدههای خرمشهر را به کار گرفتند پدرم معتقد بود این عزیزان برای حفظ ارزشهای کشور خانه و کاشانهشان را از دست دادهاند و به مادرم میگفت حالا وجدان حکم میکند آنچه که از دستمان میآید برای انها انجام دهیم حتی خانمهایی که سرپرست خانوار بودند در اولویت استخدام و آموزشهای هنری قرار میگرفتند. پدر و مادرم همه تلاششان این است که بتوانند نقشی در بهبود وتغییر زندگی هم نوعان خود داشته باشند.
کارگاهی که با عشق ساخته شد
جالب است وقتی ازشیرین خانم میپرسم از سختیهای راه اندازی کارگاهتان بگوئید روزهایی به خاطرش میآید که همسرش دست از کار نمیکشید و شبانه روز درتجهیز کارگاه و تولید محصولات سرامیکی کار میکرد؛ وقتی ازعلی علی شاهی سؤال میکنم او نیز تلاشهای همسرش جلوی چشمش زنده میشود. هیچ کدام از انها سختیهایی که بر خودشان رفته را به خاطر ندارند و آنچه به یادشان مانده تلاشهای دیگری است و این مفهوم از خود گذشتن و کنارهم ایستادن را تجلی میبخشد.
خورشید کارگاه ما
دریا دختر بزرگ این خانواده بیشتر از بقیه خانواده سخت ترین و شیرین ترین روزی را که در کار گاه گذرانده اند به خاطر دارد روزی که مادرش از کارگاه به بیمارستان بردند و هنوز اضطراب پدر و آرامش ظاهری مادردر خاطرش مانده است . می گوید:« پدر و مادرم تلاش می کردند که من در جریان این پروسه قرار نگیرم؛ اما من همه چیز را می فهمیدم و این سخت ترین روز زندگی من بود و دیدن روی خواهرم خورشید قشنگترین روز برای خانواده ما بود. فعالیت مادرم در آخرین روزهای بارداری و حمایت های پدرم از او برای من بزرگترین درس وفاداری است .
کار گاه پدر و مادرم بهشت من است
دریا قلم موهای رنگی را روی میز مرتب می کند، منتظر است ساخته های او از کوره خارج شود می گوید: بچه که بودم اتاق های کار گاه به خصوص کوره برایم بسیار رمز آلود بود. پدر و مادرم به من اجازه نمی دادند که به کوره نزدیک شوم اما نمی دانستند من در همان سن 7 سالگی چیزهای کوچکی که می ساختم به دور از چشم همه در کوره می گذارم .
آنقدر به این کار علاقه مند بودم که روز شماری می کردم مدرسه تمام شود و در کار گاه مشغول به کار شوم در سال های 88 و 90 در مسابقات دو سالانه هنرهای تجسمی و در سرامیک و سفال به صورت خانواد گی شرکت کردیم و توانستم در رقابتی که پد رو مادرم هم در آن شرکت داشتند برگزیده شوم و این بیشترین انگیزه را به من می داد تا بتوانم از طرح ها و ایده های تازه استفاده کنم.
«شیرین وعلی علی شاهی»
امضائ «شیرین و علی علی شاهی» روی تک تک محصولاتشان حک شده است. امضائی که این روزها به دورترین نقطه کشور حتی جزایرهنگام و کیش هم ارسال شده است و بسیار مورد علاقه کشورهای حاشیه خلیج فارس قرار گرفته ست . بنا به گفته علی شاهی کار سرامیک با طرح های انتخابی و خلاقی که در کارگاهشان تولید می کنیم در هیچ جای ایران ساخته نمی شود واین طرح انحصاری سرامیک و سفال شهر شاهرود است.
گلایه این زوج هنرمند و کارآفرین این است که متاسفانه نسل جوان های «لاله جین» خلاقیت و ابتکاری که پدرها و پدربزرگ هایشان داشته اند را نداشته و متاسفانه از طرح های پر فروش دیگر هنرمندان تقلید می کنند و با کیفیتی پایین، طرح ها را به تولید انبوه می رسانند و باعث کسادی بازار می شوند . بارها شاهد بوده ام دانشجویانی که به سختی به یک کوره دسترسی پیدا می کنند تا بتوانند طرح خود را به تولید انبوه برسانند با امیدی مواجه میشوند چون به سرعت طرح هایشان کپی برداری می شود . نسل جوان لاله جین ها متاسفانه طرح های دیگران به یغما می برند.
شیرین و علی علیشاهی در حمایت از کارگران خود هیچ ادعایی ندارند و کارآفرینی را وظیفه خود میدانند و معتقدند وقتی زندگی آن ها برکت پیدا میکند که بتوانند دستان بیشتری را در کارگاه خود مشغول به کار کنند.
منبع: فارس